سکونت را می توان بیانگر تعیین موقعیت و احراز هویت دانست. سکونت بیانگر برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض می باشد که این پیوند از تلاش برای هویت یافتن یعنی به مکانی احساس تعلق داشتن ناشی گردیده است بدین ترتیب، انسان زمانی بر خود وقوف می یابد که مسکن گزیده و در نتیجه هستی خود در جهان را تثبیت کرده باشد.( نوربری، ۱۳۸۱)
از نظر هایدگر طرز و طریق بودن انسانها بر روی زمین، سکونت کردنشان است. او در مقاله “ساختنت، سکونت گزیدن، اندیشیدن” با ریشه کلمه آلمانی Bauen (ساختن) دلالتهای قدیمی و پهنه مفاهیمی را از نو می گشاید تا غذای وجود را بیان کند و سکونت را به بودن با چیزها تعبیر می کند: همچنان که در وجود و زمان نیز از سکونت ذات انسان در حقیقت خود وجود بحث می کند. او در گفتار خود اصرار می ورزد که اندیشیدن و شعر لازمه سکونت است. او سکونت را اساسی ترین ویژگی وجود مطابق آنچه فانیان اند فرض می کند. در پایان این مقاله چنین آمده است: “در حال حاضر همه از کمبود مسکن سخن می گویند: اما کسی به مصیبت واقعی سکونت نمی اندیشد. بی خانمانی بشر از آن است که کسی بحران واقعی مسکن را به مثابه مصیبت درک نمی کند.” پاسخ هایدگر در پرسش از راه حل مسئله چنین است:“ فانیان سکونت را به سوی تمامیت ماهیت خود سوق دهند؛ و این مشروط بدان است که بر مبنای سکونت کردن بنا کنند و برای سکون کردن فکر کنند.